مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
کـمیت قافـیه لـنگ و زبان شاعر لال چرا که وصف امام است در قصیده محال صدای پـای مسیـحا حـیـات میبخـشد به عشق او فوران کرده ذوق رو به زوال چه خوب جهل ندارد محلی از اعراب چه خوب از اینکه میآید جواب هر چه سوال به حـکـمت کـلـمات امام خـورده گره "کلام"و"فلسفه"و"منطق"و"اصول"و"رجال" ولـو ولـیّ خـدا را به احـتـجـاج کـشی "ابوحنیفه" که باشی نمیرسی به کمال ز " قـال باقـرعـلـیهالـسلام" فـهـمـیـدم دمش به حوزۀ علمیه میدهد پَر و بال رواست گر بنویسد جناب شیخ صدوق برای رحمت بیمنتش دوباره "خصال" خلاصۀ غزل من به قول "شیخ اجل" بس است عشق گـرانـمایۀ محمد و آل دم حــرم مـتـحــول شـود دل سـنـگــم چه شد مدینۀ من ای محول الاحوال!؟ به دوش خود بکشم حسرت بقیعش را چه میشود که خدا روزیام کند امسال بـبار چـشـم که تـنهـا به داد ما بـرسـد میان قبر همین چند قطره اشک زلال به حـشر لطمه زنانش چه آبرومـنـدند فروخـتند ز داغـش جمال را به جلال بــه آیـه آیــۀ قــرآن قــســم نــمـیآیــد به طفـل بیسـپر پنج ساله "قـد هلال" غروب عصر دهم با دو چشم خود میدید تمام روضۀ مکشوفه را...برای مثال: کـنار اهل حـرم دیـد دست پُر برگشت حـرامـزادۀ ذی الجـوشن از ته گـودال |